محل تبلیغات شما
جنگل

سال ها برای مردم خواستم بسازم

خواستم یاد دهم هرچه که دیدم و میدانم

خواستم امید را در باغچه خانه بکارم

تا درختی شود در کنار درختان همسایگانم

جنگل آزادی را با هم بسازیم

اما حالا تمام دانه هایی که در مشتم هست را نگه داشتم

مردمم عوض شدند

تبر به دست به دنبال درخت میگردند

تا هیزم آتش خانه خود را تامین کنند

هرچه که دارم در جیب می گذارم

آماده رفتن، برای جستجو یک باغچه امن

برای درختی که شاخ و بالش قلب و جانم خواهد بود

گوشه نشین، به فکر کوچ

آماده میشوم

برای انتقال همه چیز

خانواده، دوستان، خنده های از ته دل و آرامش خانه

پیدا کردن مسیری برای ساختن نه سوزاندن

شاید در گوشه ای دیگر از این خاک

که متعلق به همه ماست

اما مرز فرضی بین جنگل، دریا و دشت هایش دارد

شاید در آنجا کم تر آنچه که الان هست

دسته بندی شویم

وصیت نامه شماره 51

وصیت نامه شماره 50

وصیت نامه شماره 49

خانه ,خواستم ,هست ,درختی ,باغچه ,هرچه ,هرچه که ,شاید در ,های از ,از ته ,ته دل

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طرحی از آمیختگی احساس