حس غریبی دارم
مثل آتشفشان خاموش
که سال ها آرام خوابیده بود
حالا روشن شده است
قلبم در زیر استخوان ها
می تپد
تند و داغ تر، از عمق وجود
حس غریب دوست داشتن
حسی که سال ها خاموش بود
حالا روشن شده
عمیق و شدید تر
با داغی که گرم میکند
نمی سوزم ، پخته تر میشوم
نمیدانم اسمش را چه میشه گذاشت
اما دیوانه است
مثل فوران آتش از دل سنگ
آرام پیش میرود
گرم و دل نشین تر میکند این زندگی را
ها ,بودحالا ,روشن ,تر ,سال ,دل ,سال ها ,بودحالا روشن ,چه میشه ,را چه ,اسمش را
درباره این سایت